محتوای روز هشتم

کلیپ روز هشتم: عمل نتیجه تفکر

گزیده‌ای از بسته آموزشی «مرزبانی اعتقادی»


متن روز هشتم: راز بزرگی و شکوه

  • آیا تا کنون، ثروتمندانی را دیده‌اید که روحاً گداصفتند و هیچ‌گاه سیری ندارند، دائماً حرص می‌زنند، پیش هر پول‌دارتر از خود كه می‌رسند، اظهار کوچکی می‌كنند و در مقابل هر زورداری، دست به چاپلوسی می‌زنند؟ توخالی‌اند و پولشان را که از آن‌ها بگیری، گویا هیچ ندارند؟ در مقابل، آیا كسانی را دیده‌اید که دستشان از مال دنیا خالی است، اما روحشان، سرشار از عزّت نفس و مناعت طبع و بی‌نیازی است. حاضرند سختی و گرسنگی بکشند، ولی گردن، مقابل این و آن خم نکنند؟ نه به پولداری التماس کنند و نه به زورداری تملّق ‌گویند؟ کسانی که روحاً خود را بی‌نیاز از دیگران می‌دانند؟ کدام یک باشکوه‌ترند؟ همه از این تصویر به خود می‌بالند که آری، یک انسان می‌تواند چنین باشد. شک ندارد، مال و ثروت، شرط لازم و اصلی برای تصویرگریِ شکوه و بزرگی نیست.
  • آیا تا به حال،‌ داستان فردی اشراف‌زاده ولی بی‌فرهنگ را شنیده‌اید که به حکیمی از خانواد‌ه‌ای گمنام، طعنه و نیشِ شرافت خانوادگی زد؟ و آیا پاسخ حکیم را شنیده‌اید که گفت: شرافت خاندان من، از من آغاز می‌شود، ولی شرافت خانوادگی تو، با تو پایان می‌پذیرد!؟ آری آن تشخّصی ارزش دارد که از درون مایه بگیرد، نه آن که از این و آن به عاریه، گرفته شود. واقعاً، یک اشراف‌زاده لوس و نادان، عزّت بیشتری دارد، یا حکیمی اندیشمند و فهیم و خودساخته؟ خاندان و عشیره و قبیله، شرط لازم برای تصویرگریِ شکوه و بزرگی نیست.
  • آیا تا به حال تصاویر پادشاهان و سلاطینی را دیده‌اید، یا حکایت آن‌ها را شنیده‌اید که چگونه به ملاقات عالمی وارسته و زاهد رفته‌ و دست به سینه و مؤدب در مقابل آن‌ها ایستاده‌اند؟ آیا شنیده‌اید که در یکی از این حکایات، پادشاه به آن دانشمند گفت: از من چیزی بخواه تا اجابت کنم و چنین پاسخ شنید که: کمی کنار برو تا جلوی تابیدن آفتاب را بر من نگیری؟ سلاطین، نوعاً هیبت و شکوهشان به خَدَم و حَشَم و اطرافیانشان است. لوازم جانبیِ پیشرفته و پر هزینه‌ای که اگر از اطراف آن‌ها حذف شوند، تصویر شکوه ظاهری پادشاهان نیز مخدوش خواهد شد. قاعدتاً ماجرای نماز باران امام رضا(علیه السلام) و فتنه‌های مأمون را شنیده‌اید... واقعاً اطاعت آسمان و زمین، با شکوه‌تر است یا اطاعت وزیر و سرباز؟ واقعاً شکوه و بزرگی، برازنده کیست؟ امام(علیه السلام) یا خلیفه؟ کدام یک، بی‌نیازتر و امر کدام یک، مُطاع‌تر است!؟

آیا این گفتار شهید مطهّری را خوانده‌اید که در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم که موسولینی گفته است: انسان باید آهن داشته باشد، تا نان داشته باشد؛ یعنی اگر می‌خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش. ولی اقبال می‌گوید: این حرف، درست نیست. اگر می‌خواهی نان داشته باشی، آهن باش، نمی‌گوید آهن داشته باش، بلکه آهن باش؛ یعنی شخصیّت تو، شخصیّتی محکم به صلابت آهن باشد. می‌گوید شخصیّت داشته باش. چرا به زور متوسّل می‌شوی؟ چرا به اسلحه متوسّل می‌شوی؟ بگو اگر می‌خواهی هر چه داشته باشی، خودت، آهن باش، خودت، فولاد باش، خودت، شخصیّت داشته باش، خودت، با صلابت باش، خودت، مَنش داشته باش.

حق با جناب مطهّری و اقبال است. کسی که تشخّصش، به مال و ثروت، یا به شهرت و شرافت خانواده و فامیل، یا خدم و حشم، یا هر نوع مقام و منصب دنیایی، یا آهن و فولاد امثال موسولینی و هیتلر باشد، زندانی‌ بیچاره‌ای است كه نیازمند شخص یا چیز دیگری است، تا زندگی او را بچرخاند و معنا دهد؛ امری که خود بس ناپایدار و حقیر است. هیچ کس نیست که شک داشته باشد نه آهن موسولینی و نه فولاد هیتلر به آن‌ها وفا کرد و نه مال و ثروت و حسب و نسب کسی دیگر. ولی آن‌ها که پشتیبان و پناهگاهشان خداست، به بالاترین پشتیبان و محکم‌ترین پناهگاه و ماندگار‌ترین امر تکیه زده‌اند. اقبال به درستی گفت که برای نان داشتن و عزّتمند زندگی کردن، آهن داشتن، فایده‌ای ندارد، موسولینی، آهن داشت ولی او را در خیابان زیر پا له کردند و جسدش را به قنّاره قصابی در یک پمپ بنزین آویزان نمودند تا مردم آن را سنگ‌باران کنند. هیتلر نیز فولاد بسیاری داشت، ولی به اجبار خود و همسرش را کشت و سوزاند تا بدنشان به دست دشمنانش نیفتد. صدّام نیز محکم‌تر از آهن و فولاد را فراهم آورده بود و به پشتوانه آن‌ها احساس عزّت و هیبت و بزرگی می‌نمود، ولی او را چون توله سگی خوار و ذلیل از سوراخی زیر زمین بیرون کشیدند و دار زدند. آری، آهن محکم است، ولی پشتیبان محکم و پایداری برای انسان نیست، اختیارش دست انسان نیست، آن را از زیر پای انسان می‌کشند و انسان با سر به زمین می‌خورد. پس به تعبیر اقبال، باید خود آهن شد، چنین آهنی، دیگر گرفتنی و جداشدنی نیست. آهن و فولاد و قدرت هم شرط لازم برای عزّت و بزرگی آدمی نیست.

اقبال گفت باید آهن شد، ولی نگفت، چگونه؟ چه اکسیری است که انسان ضعیف را به آهن و پولادی مقاوم تبدیل می‌کند؟ چه کیمیایی است که انسان ضعیف را از کوه‌های بلند، استوارتر می‌سازد؟ آن چیست که انسان را علی‌رغم فقر، قبیله، شهرت، ثروت، قدرت و حتّی با مرگ و شهادت، بی‌نیاز و بزرگ و بزرگوار و سرفراز می‌کند؟ 

... و این امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که این اکسیر و کیمیا را به ما معرفی نموده است:

«مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ الْعِزَّ بِلَا عَشِيرَةٍ وَ الطَّاعَةَ بِلَا سُلْطَانٍ فَلْيَخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللهِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ؛ فَإِنَّهُ وَاجِدٌ ذَلِكَ كُلَّه.»

«هر کس دوست دارد بدون داشتن مال، غنیّ و بی‌نیاز باشد، بدون آن که حسب و نسب و عشیره متشخّصی داشته باشد، عزیز داشته شود و بدون قدرت و سلطنت ظاهری، فرمانش بَرَند، پس باید از پستی معصیت خدا خارج شود و به عزّتِ فرمان‌برداری خداوند روی آورد، چرا که با این کار، به همه آن‌ها دست پیدا کرده است.»

گزیده‌ای از دوره آموزشی «مهارت جرأت‌مندی»