جنگ جمل، در سال ۳۶ هجری قمری (۶۵۶ میلادی) و در نزدیکی بصره در عراق کنونی رخ داد. این جنگ اولین جنگ داخلی در تاریخ اسلام بود که پس از کشته شدن عثمان بن عفان، خلیفه سوم، و به بهانهی خونخواهی عثمان، آغاز شد. طرفهای اصلی این نبرد، سپاهی به فرماندهی امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، و سپاهی دیگر به رهبری عایشه، همسر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، طلحه بن عبیدالله و زبیر بن عوام بودند. جنگ جمل به دلیل حضور عایشه بر روی شتری در میدان نبرد، با نام «جمل» (به معنای شتر نر) شناخته شد. جنگ با پیروزی قاطع سپاه علی (علیهالسلام) به پایان رسید و طلحه و زبیر کشته شدند.
در این مقاله، قصد داریم به بررسی وقایع و جریانات قبل و بعد از جنگ جمل بپردازیم و با رویکرد تحلیلی آن را بررسی کنیم.
در این مقاله میخوانیم:
- زمینههای جنگ جمل
- نقش طلحه و زبیر در تحریک مردم علیه عثمان
- بیعت گسترده مردم با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
- در جنگ جمل چه گذشت؟
- سرنوشت طلحه و زبیر
- روش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام درباره مردم بصره
- فرستادن عايشه به مدينه
ابتدا به زمینههای این جنگ و نقش اصلی طلحه و زبیر در تحریک مردم علیه عثمان میپردازیم. سپس به تفصیل در مورد بیعت عمومی و گسترده مردم با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) و تلاش ایشان برای جلوگیری از خونریزی صحبت خواهیم کرد و در نهایت، ماجرای جنگ، سرنوشت طلحه و زبیر و رفتار حکیمانه حضرت علی (علیهالسلام) با مردم شکستخورده بصره و عایشه را بررسی خواهیم کرد.
زمینههای جنگ جمل
با توجه به این که جنگ جمل به بهانهی انتقام خون عثمان به راه افتاد؛ در ابتدای این مقاله میخواهیم به ماجرای کشته شدن عثمان بپردازیم و ببینیم چه کسانی عاملان اصلی آن بودهاند.
ابوحذیفه اسحاق بن بشر قریشی در کتاب «مقتل عثمان» روایتی از این ماجرا آورده است که دلالت بر نقش طلحه، زبیر و عایشه در خلع و محاصره عثمان و قتل او دارد که در این جا خلاصهای از آن را بیان میکنیم. ابوحذیفه، از محدثان برجسته اهل سنت است، اما به دروغگویی متهم نیست. او از محمد بن اسحاق نقل میکند که گروهی از مصر به رهبری عبدالرحمن بن عدیس بکری، همراه با افرادی از بصره و کوفه، از جمله کمیل بن زیاد، مالک اشتر، صعصعه بن صوحان و حجر بن عدی، به دلیل اعتراض به بدعتها و اعمال عثمان به مدینه آمدند. آنها ابتدا با عایشه و دیگر همسران پیامبر (ص) و برخی اصحاب مشورت کردند و اجازه ورود به مدینه گرفتند. سپس نزد امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) رفتند، اما ایشان به جای تأیید، توصیه کردند از نزدیکان عثمان برای اصلاح امور کمک بخواهند و شتاب نکنند.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به درخواست عثمان نزد معترضان رفتند. معترضان از کارهای ناپسند عثمان و کارگزارانش شکایت کردند و خواستار کنارهگیری او از خلافت شدند. علی (علیهالسلام) از آنها خواستند در مورد چيزى كه سرانجامش معلوم نيست شتاب نکنند و یادآور شدند که عثمان از برخی خطاها دست کشیده است. اما گروه مصمم به خلع عثمان بودند. در نهایت عثمان در خطبهای توبه کرد و علی (علیهالسلام) این را به معترضان اطلاع داد، اما آنها همچنان به مدینه آمدند و طلحه، زبیر و برخی انصار به آنها پیوستند. معترضان از امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خواستند عثمان را به برکناری کارگزارانش در مصر، کوفه، و نهروان وادار کند، که عثمان پذیرفت و عهد بست که آنها را برکنار کند. با این تعهد، گروهها پراکنده شدند، و هر کدام به سمت دیار خود به راه افتادند؛ اما در راه، مصریان به غلام عثمان برخوردند که نامهای از او به عبدالله بن سعد بن ابیسرح، والی مصر، داشت. در این نامه به عبدالله بن سعد دستور داده بود، تا رهبران معترضان را به قتل برساند و بعضی را به شدت مجازات کند. آنها با این نامه نزد حضرت علی (علیهالسلام) بازگشتند. امیرالؤمنین نامه را به عثمان نشان دادند، اما او انکار کرد. پس از این برخورد، حضرت علی (علیهالسلام) از وساطت کناره گرفتند و به خانه رفتند.
در اين هنگام طلحه و زبير پيش آن گروه رفتند و به آنان گفتند: على بن ابى طالب كناره گرفته است و ما آمادهايم همراه شما بر ضد اين مرد [عثمان] اقدام كنيم و تصميم گرفتند او را محاصره كنند. آنها از ورود آب و غذا به خانه او جلوگیری کردند و حتی مانع خروج افراد شدند. عثمان به معاویه و عبدالله بن عامر نامه نوشت تا با لشکریان شام و بصره به یاریاش بیایند. این امر خشم معترضان را برانگیخت و محاصره را شدت بخشید تا به قتل عثمان منجر شد. این روایت، بر برائت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) از اتهام تحریک علیه عثمان و نقش کلیدی طلحه و زبیر در محاصره و قتل او تأکید دارد، در حالی که برخی به دروغ حضرت علی (علیهالسلام) را متهم کردند.
بيعت گسترده مردم با امير المؤمنين على (عليه السّلام)
با توجه به اخبار متواتر در تاریخ اسلام و احادیث متعدد، ثابت شده است که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در فتنه منتهی به قتل عثمان، گوشهگیری اختیار کرده و حتی از خانه خود در مدینه دور شده بود تا از هرگونه شائبه رغبت به خلافت مبرا باشد. پس از این واقعه، اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جستجوی ایشان پرداختند و با ابراز نگرانی از تباهی دین و امور مسلمانان، از ایشان درخواست کردند که امامت را بپذیرند.
حضرت علی (علیهالسلام) در ابتدا از پذیرش فوری این مسئولیت سرباز زدند، چرا که از سرانجام کار آگاه بودند و میدانستند که بسیاری از افراد به زودی با او مخالفت خواهند کرد. ایشان حتی پیشنهاد دادند که مردم با یکی از دو نفر، یعنی طلحه و زبیر که بعدها پیمان شکستند، بیعت کنند و قول دادند که خود نیز در راه اصلاح دین به آنان کمک خواهند کرد. با این حال، مردم به شدت از بیعت با هر کسی جز علی (علیهالسلام) خودداری کردند و هیچ کس را سزاوار این منصب ندانستند. آنها با اصرار فراوان و با قسم دادن به خداوند، ایشان را متقاعد کردند که برای جلوگیری از شکاف در دین و جامعه، این مسئولیت را بپذیرند.
پس از آنکه طلحه و زبیر از اصرار مردم بر بیعت با حضرت علی (علیهالسلام) باخبر شدند، خودشان به نزد ایشان آمده و با رضایت کامل، آمادگی خود را برای بیعت اعلام کردند. مردم نیز با اتفاق نظر بر این امر، دست از اصرار برنداشتند تا زمانی که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) حجت را بر آنها تمام کردند و بنابر درخواست عمومی، دست خود را برای بیعت دراز کردند. هجوم مردم برای بیعت با شور و شوق فراوانی صورت گرفت، به طوری که همانند شترانی که به سوی آبشخور هجوم میآورند، به سوی ایشان شتافتند و از شدت فشار جمعیت، حتی ردای ایشان پاره شد و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) زیر دست و پا افتادند. این بیعت، نشاندهنده علاقه و اشتیاق بیسابقه مردم به حکومت علی (علیهالسلام) و ترجیح ایشان بر هر شخص دیگری بود.
این بیعت برخلاف بیعت با خلفای پیشین، مانند آنچه در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد، بسیار گسترده و عمومی بود. در این بیعت، همه مهاجران و انصار و مردمی که در بیعت رضوان شرکت داشتند و در آن زمان در مدینه حضور داشتند، حضور داشتند. علاوه بر این، گروه زیادی از مردم مصر و عراق نیز که در مدینه بودند، در این امر مشارکت کردند. بنابراین، بیعت با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعتی همگانی، مردمی و بیسابقه بود که با رضایت و اشتیاق عمومی صورت گرفت و هیچ کس نمیتواند مدعی محدود بودن آن به یک گروه یا چند نفر خاص باشد.
در جنگ جمل چه گذشت؟
آغاز توطئه و ناامیدی مخالفان
پس از آنکه بیعت عمومی و گسترده با امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در مدینه به وقوع پیوست، همه بنیهاشم، بزرگان مهاجر و انصار و تابعان با ایشان بیعت کردند. این اتفاق در حالی رخ داد که طلحه و زبیر به شدت در پی کسب خلافت برای خود بودند و از این نتیجه ناامید شدند. از سوی دیگر، عایشه نیز که به امید خلافت یکی از آن دو نفر به سمت مدینه حرکت کرده بود، با شنیدن خبر بیعت مردم با علی (علیهالسلام) در میانه راه، به شدت اندوهگین شد و از همان جا به مکه بازگشت.
این گروه از مخالفان، به علاوهی کارگزاران عثمان که از سمتهای خود عزل شده بودند و میدانستند حضرت علی (علیهالسلام) در پی بازپسگیری اموال عمومی از دست آنان است، همگی به مکه پناه بردند. آنها که از رویارویی با عدالت علی (علیهالسلام) بیم داشتند، تصمیم به توطئه علیه ایشان گرفتند. این افراد، که شامل منافقان قریش، امویان، و اطرافیان عثمان بودند، برای پیشبرد اهداف خود به دور عایشه جمع شدند.
عایشه، به دلیل جایگاهش به عنوان همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، مورد توجه مردم بود و به محض اظهار دشمنی خود با علی (علیهالسلام)، به محور مخالفان تبدیل شد. او با ورود به مکه، در حجر اسماعیل (علیهالسلام) پناه گرفت و به مردم خبر مرگ عثمان را داد و شروع به گریه برای او و دعوت به خونخواهیاش کرد، و مدعی شد که عثمان مظلوم کشته شده است. او علی (علیهالسلام) را به عنوان قاتل عثمان معرفی کرد و با انکار نقش خود در تحریک مردم علیه عثمان، او را به تلاش برای رسیدن به حکومت متهم کرد. او همچنین ادعا کرد که علی (علیهالسلام) به زور و بدون مشورت با مسلمانان به خلافت رسیده است.
پیوستن طلحه و زبیر و بهانهجوییها
طلحه و زبیر، پس از آنکه از حال عایشه و جمع شدن مخالفان در اطراف او باخبر شدند، با اجازه گرفتن از حضرت امیر (علیهالسلام) برای عمره، به مکه رفتند. آنها در حالی به مکه رسیدند که بیعت خود را با علی (علیهالسلام) شکسته بودند. پس از طواف و سعی میان صفا و مروه، عبدالله بن زبیر را نزد عایشه فرستادند تا به او بگوید که آنها از عثمان خونخواهی میکنند و از گسترش حکومت علی (علیهالسلام) بیم دارند و از او خواستند که همراه آنان برای اصلاح امور امت حرکت کند.
عایشه در ابتدا به ظاهر امتناع کرد و گفت که هدفش تنها اطلاعرسانی در مورد مظلومیت عثمان بوده است. اما در ادامه، با پذیرش این که علی (علیهالسلام) حکومت را غصب کرده، موضع خود را علیه ایشان آشکار ساخت و با تأکید بر اینکه خلافت حق او نیست، خواهان شورش علیه ایشان شد. عبدالله بن زبیر با دیدن این موضع، عایشه را به جنگیدن با علی (علیهالسلام) تشویق کرد و عایشه پس از اندکی تأمل، با خروج از مکه موافقت کرد. سپس، به منادی خود دستور داد که خروج برای خونخواهی عثمان را اعلام کند.
واکنش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نسبت به توطئه مخالفان
هنگامی که اخبار توطئه مخالفان در مکه به حضرت علی (علیهالسلام) رسید، ایشان یاران نزدیک خود همچون ابن عباس، محمد بن ابی بکر و عمار بن یاسر را فراخواندند و در مورد نحوه مقابله با این فتنه با آنها مشورت کردند. برخی پیشنهاد دادند که به کوفه بروند و نیروی کمکی جمع کنند، اما امیرالمؤمنین تصمیم گرفتند به سرعت به تعقیب آنها بپردازند. ایشان با ۷۰۰ نفر از مهاجران و انصار از مدینه خارج شدند و به سمت ربذه حرکت کردند. در این مسیر، خبر رسید که مخالفان از آنجا عبور کرده و به سمت بصره رفتهاند.
با رسیدن به «ذو قار»، حضرت علی (علیهالسلام) نامهای به ابوموسی اشعری، حاکم کوفه، نوشتند و آن را توسط فرزندش امام حسن (علیهالسلام) و عمار یاسر به کوفه فرستادند. در این نامه، ایشان به مردم کوفه توضیح دادند که طلحه و زبیر بدون هیچ اجباری با او بیعت کرده و سپس پیمان خود را شکستهاند. ایشان از مردم کوفه خواستند که به یاری او بشتابند و به سوی دشمن حرکت کنند.
در همین حین، امیرالمؤمنین از تعداد نفراتی که از کوفه به او ملحق خواهند شد، خبر دادند. با وجود نگرانی ابن عباس از تأخیر کوفیان، حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند که شش هزار و ششصد نفر از کوفه به او خواهند پیوست و این تعداد بر مردم بصره پیروز خواهند شد. چندی بعد، پیکها خبر آوردند که دقیقاً همین تعداد نیرو از کوفه به سمت آنها در حرکت است که این خبر نشانهای از دانش و آگاهی امام علی (علیهالسلام) از وقایع آینده بود.
تلاش برای صلح، اتمام حجت و آغاز جنگ
پیش از آغاز جنگ، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) بارها تلاش کردند تا با ارسال نمایندگان و نامهها، مخالفان را به راه حق بازگرداند و از خونریزی جلوگیری کند. ایشان صعصعه بن صوحان و ابن عباس را نزد طلحه، زبیر و عایشه فرستادند تا آنها را به بیعت و عمل به کتاب خدا فرا بخواند، اما هر سه نفر بر موضع خود پافشاری کردند و ادعای بیعت اجباری را تکرار نمودند.
با این حال، حضرت علی (علیهالسلام) به تلاش خود ادامه دادند و یک بار دیگر، ابن عباس را با قرآنی به سمت دشمن فرستادند. ابن عباس ابتدا نزد زبیر و سپس طلحه رفت و به آنها یادآوری کرد که با اختیار کامل بیعت کردهاند، اما هر دو از پذیرش این حقیقت خودداری کردند. طلحه مدعی خونخواهی عثمان شد و اعلام کرد که برای جنگ با علی (علیهالسلام) آماده است. ابن عباس تلاش کرد به طلحه هشدار دهد که مطالبه خون عثمان بر عهده او نیست و این کار حق فرزندان عثمان است، اما طلحه از پاسخ دادن طفره رفت.
ابن عباس سپس نزد عایشه رفت، اما او نیز به شدت با هرگونه مذاکره مخالفت کرد و گفت که تنها راه میان آنها شمشیر است. پس از بازگشت ابن عباس، امیرالمؤمنین بار دیگر تلاش کردند تا با فرستادن یک جوان به نام مسلم مجاشعی که قرآن را در دست داشت، بر آنان اتمام حجت کند. این جوان در مقابل صفوف دشمن ایستاد و قرآن را بلند کرد، اما به دستور عایشه، دشمنان او را با نیزه از پای درآوردند و به شهادت رساندند.
پس از شهادت این جوان و مشاهده اصرار دشمن بر جنگ، امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) دست به دعا برداشتند و از خداوند طلب یاری کردند و فرمودند: «پروردگارا! مسلم آنان را فرا خواند و كتاب خدا را بر آنان تلاوت كرد و قرآن ايشان را نترساند و آنان در حالى كه مادرشان [عايشه] ايستاده بود و آنان را مىنگريست از خونش نيزههاى خود را رنگين ساختند و مادرشان آنان را به جنگ فرمان مىداد و از آن بازنمىداشت. ... پروردگارا در آنچه ميان ما و قوم ماست ما را به حق پيروزى عنايت كن و تو بهترين پيروزىدهندگانى». سپس پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به پسرش محمد حنفیه داد و جنگ آغاز شد. این وقایع نشان میدهد که علی (علیهالسلام) تا آخرین لحظه به دنبال جلوگیری از خونریزی بودند، اما پیمانشکنان با نپذیرفتن هیچگونه صلح و مذاکره، راهی جز جنگ باقی نگذاشتند.
سرنوشت طلحه و زبیر
كشته شدن طلحة بن عبد الله
امام زين العابدين (عليه السّلام) فرموده اند كه مروان بن حكم به من گفت: «چون روز جنگ جمل ديدم مردم پراكنده شدند، گفتم: به خدا سوگند اكنون بايد انتقام خون خود [عثمان] را بگيرم و بر او پيروز شوم و تيرى به طلحه زدم كه به شاهرگ پايش خورد و شروع به خونريزى كرد. تيرى ديگر هم به او زدم. او را برگرفتند و زير درختى بردند و از او چندان خون رفت كه مرد.» همچنین ابن سليمان از ابن خيثمه نقل مىكند كه روزى عبد الملك بن مروان ضمن گفتگو دربارۀ عثمان و طلحه گفت: «اگر پدرم طلحه را نمىكشت تا به امروز زخم و داغ عثمان بر دل من باقى مىماند.»
كشته شدن زبير بن عوام
پس از شکست در جنگ جمل، زبیر بن عوام با اسب خود از میدان گریخت و به سمت منطقهای به نام «سفوان» رفت. در آنجا، او با دو نفر به نامهای عبدالله بن سعید و ابن مطرح سعدی ملاقات کرد. آنها به زبیر وعده پناه دادند و او را همراه خود بردند. در همین حین، مردی خبر فرار زبیر را به احنف بن قیس رساند. احنف با صدای بلند از فرار زبیر در میانه فتنه و جنگ انتقاد کرد و گفت که او نمیتواند پس از برپایی جنگ، سالم به مدینه بازگردد.
ابن جرموز و مرد دیگری به نام فضالة بن مجالس با شنیدن این سخنان، متوجه شدند که احنف خواهان کشته شدن زبیر است و به همین دلیل به دنبال او رفتند. زبیر با دیدن آنها به همراهانش گفت که از او نمیترسد و خودش با ابن جرموز روبرو میشود. در این رویارویی، ابن جرموز با کمک فضاله، زبیر را کشت و سر او را از بدنش جدا کرد.
در روایتی آمده است که وقتی ابن جرموز سر زبیر را آورد، علی (علیهالسلام) این آیه قرآن را تلاوت کردند: «منافقان کسانی هستند که نگران و مراقب حال شمایند که چون برای شما فتح و پیروزی از جانب خدا برسد، میگویند ما با شما بودیم.» این آیه به نوعی به تلاش ابن جرموز برای کسب افتخار از این کار اشاره دارد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همچنین در روایتی دیگر بیان کرد که زبير از طلحه به من نزديكتر بود و همواره در شمار خاندان ما بود تا آنكه پسرش به سن بلوغ رسيد و ميان ما فاصله انداخت.
روش امیرالمؤمنین على (عليهالسلام) دربارۀ مردم بصره
زمانی که مردم بصره در جنگ جمل شکست خوردند و گریختند، امير المؤمنين (عليهالسلام) فرمان دادند منادى ندا دهد كه هيچ زخمى و خستهاى را مكشيد و هيچ گريختهاى را تعقيب مكنيد؛ و فقط آنچه از سلاح و مركب كه در لشكرگاه بود تقسيم كردند. سفيان بن سعد مىگويد: عمار به امير المؤمنين (عليه السّلام) گفت: عقيدۀ شما در مورد اسير گرفتن زن و فرزندان اينان چيست؟ فرمود: هيچ کدام از زنان و فرزندانشان را اسیر نمیگیریم و ما فقط با كسانى كه با ما جنگ كردهاند جنگ كردهايم. و چون مركب و سلاحى را كه در لشكرگاه بود تقسيم كردند يكى از يارانش كه از قاريان بود گفت: بايد، از زنان و فرزندان و ديگر اموال ايشان هم ميان ما تقسيم كنى وگرنه به چه دليل ريختن خونهاى ايشان حلال باشد و تصرف اموال آنان حرام؟ فرمود: حقی برای ما نسبت به اسیر گرفتن زنان و فرزندان آنان نيست، كه آنان در سرزمين مسلمانانند و همانا فقط كسانى را كه با ما جنگ كردهاند و كسانى را كه بر ما ستم كردهاند كشتهايم ولى اموال ايشان ميراث كسانى است كه مستحق دريافت آنند و ارحام و خويشاوندان ايشانند. عمار كه خدايش رحمت كناد گفت: بنابراين گريختگان آنان را تعقيب نمىكنيم و زخمىها را نمىكشيم. فرمود: آرى، كه من همگان را امان دادهام.
فرستادن عايشه به مدينه
چون امير المؤمنين (عليه السلام) تصميم گرفتند به كوفه بروند، به عايشه پيام فرستاند و دستور داند به مدينه برود. و چون عايشه آماده شد، على (عليه السلام) بر چهل زن عمامه و كلاه پوشاندند و شمشير از دوش آنان آويختند و دستور دادند از عايشه در طول راه حفاظت كنند و در سمت چپ و راست و از پشت سرش حركت كنند. عايشه در طول راه مىگفت خدايا خودت جزاى على بن ابى طالب را بده كه چنين كرد و چهل مرد را همراه من گسيل داشت و حرمت پيامبر را دربارۀ من رعايت نكرد. ولى چون به مدينه رسيدند، آن زنان عمامهها و كلاهخودها را از سر برداشتند و شمشيرها را كنار گذاشتند و همراه او وارد خانهاش شدند. و چون عايشه چنان ديد و دانست آنان زن هستند از دشنامهايى كه به على (عليه السلام) داده بود پشيمان شد و گفت: خداوند به پسر ابو طالب جزاى خير عنايت كند كه حرمت پيامبر را در مورد من رعايت كرده و پاس داشته است.
برگرفته از کتاب الجمل شیخ مفید
دیدگاه خود را بنویسید