از زمان شکل گیری علم روانشناسی در قرن نوزدهم، نظریات گوناگونی درباره چیستی دین از جانب روان شناسان مطرح شده است که موجب به وجود آمدن سوالات و چالش‌هایی در میان دینداران شده است. آیا می‌توان دین را تنها یک پدیده روانشناختی دانست؟ آیا باورهای مذهبی صرفاً ساخته ذهن انسان هستند یا ریشه در واقعیت عمیق‌تری دارند؟ زیگموند فروید، روانکاو مشهور، دین را «توهم جمعی» نامید. این تعبیر از چه جهان بینی و دیدگاهی نشأت گرفته است؟ از دیرباز، رابطه پیچیده دین و روانشناسی ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. برخی معتقدند دین پاسخگوی نیازهای عمیق روان انسان است، در حالی که برخی دیگر آن را محصولی از تکامل و سازگاری انسان با محیط می‌دانند. مطالعه‌ی دین به عنوان یک پدیده اثرگذار در زندگی انسان از سوی روانشناسان موجب به وجود آمدن سوالات و شبهات زیادی در این زمینه شده است. در این مقاله قصد داریم به خلاصه‌ای از نظریات مطرح در حیطه روانشناسی دین و آثاری که این دیدگاه بر دینداری داشته است بپردازیم.

دین چیست؟

در یک تعریف ساده می‌توان دین را راه درست زندگی کردن دانست که از جانب خداوند و از طریق پیامبران برای انسان‌ها تبیین شده است. در رأس هرم دین، اعتقاد به خداوندی است که خالق بشر است و هیچ چیز را بیهوده نیافریده است؛ بنابراین برای سعادت او در دنیا و آخرت برنامه ای تنظیم کرده است. در مقاله «دین چیست؟ جریان های دین ورزی در دنیای مدرن کدام است؟» به تعریف دین و محور دین پرداخته شد.

تعریف دین از دیدگاه برون دینی، هر گونه اعتقاد به ماوراء الطبیعه را شامل می‌شود. با این رویکرد تفاوت چندانی بین ادیان الهی و ادیان بشری وجود ندارد. با نگاهی به این حوزه با مواضع مختلف اندیشمندان، از فلاسفه گرفته تا دانشمندان علوم تجربی درباره تعریف دین و مفاهیم دینی مواجه می‌شویم. در ادامه سعی داریم تا برخی نظریات که از جانب روانشناسان درباره دین مطرح شده است را بررسی کنیم.

رابطه دین و روانشناسی

به نظر شما دین، منکر علم یا به خصوص منکر علم روانشناسی است یا مؤید آن؟ یا در طرف مقابل، دانشمندان علم روانشناسی منکر دین هستند یا مؤید آن؟ بحث رابطه علم و دین یکی از بحث های داغ دوران ماست. درباره این موضوع دینداران و علمای الهیات اسلامی جانب‌گیری‌های متفاوتی داشته اند. بعضی به کل به مخالفت و ضدیت با علم پرداخته‌اند و نیازمندی به علم تجربی را انکار کرده‌اند و بعضی در راستای همسو کردن علم و دین و برطرف کردن بعضی تناقضات، به ورطه‌ی التقاط افتاده‌اند. 

شکی نیست که جوامع غربی در بسیاری از علوم تجربی به دستاوردهای چشمگیری دست یافته‌اند. به حکم عقل بهره‌مندی از این دستاورها برای زندگی بهتر، تضادی با دین و دینداری ندارد. همان گونه که امروزه از موبایل، کامپیوتر، خودرو و سایر وسایل و تجهیزات استفاده می‌کنیم یا در علومی چون پزشکی از دستاوردهای به روز استفاده می‌شود. پس می‌توان از یافته‌های علوم تجربی به نحو درست استفاده کرد. استفاده از علم روانشناسی در زندگی نیز از این قاعده مستثنی نیست. آزمایشات بسیاری درباره رفتار انسان صورت گرفته است که بررسی نتایج این آزمایش‌ها می‌تواند در حیطه‌های مختلفی مثل آموزش و درمان کمک کننده باشد؛ اما سوال این جاست که علم روانشناسی، قابلیت و اجازه‌ی ورود به چه حیطه‌هایی را دارد؟ آیا می‌تواند درباره خدا یا حقایق ماوراء الطبیعه نظری داشته باشد؟ یا احکام شرعی را تایید یا تکذیب کند؟

وقتی روانشناسان نظریاتی را مثل این که اعتقاد به خدا ریشه در ترس‌های انسان دارد، یا نشأت گرفته از اوهام است؛ مطرح می‌کنند، با واکنش‌های تندی از سوی جامعه مسلمان و دیندار رو به رو می‌شود. اما وقتی روانشناسان اعمال و مناسک دینی را به نوعی تایید می‌کنند و منکر وجود چیزی ورای این عالم ماده نمی‌شوند، آیا باید خوشحال باشیم و این تایید را همسو شدن دین و روانشناسی تلقی کنیم؟ این رویکرد چه اثراتی می‌تواند داشته باشد؟ 

علم روانشناسی در طول عمر کوتاهش مواضع متفاوتی را نسبت به دین برگزیده است. از اصرار بر جدایی دو موضوع روانشناسی و دین و رد کامل دین گرفته تا همنوایی از نظر کارکردهای مثبت دین بر روان انسان. بعد از دوره رنسانس علم تجربی مورد توجه قرار گرفت و درنتیجه مفاهیم دینی که قابلیت آزمایش و اندازه گیری با ابزارهای بشری را نداشتند، از مرزهای علم خارج شده و از سوی بعضی دانشمندان انکار شدند. اما به مرور این دیدگاه تغییراتی داشت. روانشناسان با بیان این مسئله که بسیاری از مفاهیم در حوزه علوم انسانی قابل اندازه‌گیری در آزمایشگاه نیستند، به بررسی دین به عنوان یک پدیده‌ی تاثیرگذار بر انسان پرداختند. در ادامه به معرفی چگونگی ورود روانشناسی به مباحث دینی، و معرفی علمی با عنوان «روانشناسی دین» می‌پردازیم.

روانشناسی دین چیست؟

روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان با موضوع بررسی تاثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسی دین می‌کوشد اصول روانشناختی را که از بررسی رفتار به طور کلی حاصل شده‌اند، در مورد رفتار دینی به کار بندد تا بتواند آن را تبیین کند. می‌توان بنیان گذار این علم را، روانشناس آمریکایی، «ویلیام جیمز» دانست که با اعتقاد به فلسفه اصالت عمل یا «پراگماتیسم»، نظریه «تجربه دینی» را مطرح کرد. از نظر او تجربه دینی عبارت است از هر گونه مواجهه با امر قدسی؛ این تجربه برای فرد برخوردار از آن حجت آور و قانع کننده است. در حیطه مطالعه علمی دین می‌توان از نظریه پردازان دیگری چون زیگموند فروید، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، کارل یونگ، آلفرد آدلر، اریک اریکسون و اریک فروم در میان متقدمین و آلن برگین، رالف هود، پل تیلیش و کنت پارگامنت در میان متاخرین اشاره کرد.

روانشناسی دین از نظر ویلیام جمیز

ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی، یکی از پیشگامان مطالعه علمی دین بود. او با رویکردی تجربه‌گرا و پراگماتیستی، به بررسی تجربه دینی پرداخت و تلاش کرد تا آن را به عنوان یک پدیده روان‌شناختی قابل مطالعه در نظر بگیرد. جیمز بر این باور بود که تجربه دینی یک واقعیت عینی است که می‌توان آن را از طریق روش‌های علمی مورد مطالعه قرار داد. او معتقد بود که دین نه تنها یک مجموعه باورها و اعمال است، بلکه یک تجربه عمیق و شخصی است که می‌تواند بر زندگی افراد تأثیرگذار باشد.

جیمز در نظریه خود، تجربه دینی را به عنوان یک نیروی قدرتمند در زندگی انسان معرفی می‌کند. او معتقد بود که این تجربه می‌تواند به افراد احساس معنا، هدف و اتصال به چیزی بزرگ‌تر از خودشان بدهد. همچنین، جیمز بر اهمیت تنوع تجربه‌های دینی تأکید داشت و معتقد بود که هیچ تعریف واحدی برای تجربه دینی وجود ندارد. به نظر او، تجربه دینی می‌تواند به اشکال مختلف و در فرهنگ‌های مختلف بروز کند.

به طور خلاصه، ویلیام جیمز با نگاهی روان‌شناختی به دین، تجربه دینی را به عنوان یک واقعیت عینی و شخصی معرفی می‌کند که می‌تواند بر زندگی افراد تأثیرگذار باشد. او بر اهمیت تنوع تجربه‌های دینی و نقش آن در ایجاد معنا و هدف در زندگی انسان تأکید می‌کند.

این نظریه از سوی اندیشمندان منتقدینی داشته است. منتقدان شیعه معتقدند که جیمز با تاکید بر تجربه شخصی و عاطفی در دین، از اهمیت عقل، وحی و شریعت غافل شده است. در اسلام شیعه، عقل و وحی دو منبع اصلی شناخت دین هستند و تجربه شخصی به تنهایی نمی‌تواند معیار درستی برای ارزیابی ادعاهای دینی باشد.

همچنین برخی از منتقدان، نظریه جیمز را به نسبی‌گرایی دینی متهم می‌کنند. آن‌ها معتقدند که تاکید جیمز بر تنوع تجربه‌های دینی، منجر به این نتیجه می‌شود که همه ادیان به یک اندازه صحیح هستند و هیچ دینی بر دین دیگر برتری ندارد. از سوی دیگر به باور مسلمانان، دین صرفاً یک تجربه شخصی نیست، بلکه یک نظام اجتماعی و فرهنگی است که بر تمام ابعاد زندگی فرد و جامعه تأثیر می‌گذارد.

تفاوت در مبانی معرفت‌شناسی و تفاوت در نگاه به وحی و شریعت، مهم‌ترین علت به وجود آمدن این نقدها در مورد نظریه ویلیام جیمز است. 

اهمیت تعریف دین در آموزش دینی

با وجود رویکردهای گوناگون نسبت به دین، هم در میان اندیشمندان اسلامی و هم در میان دانشمندان سایر علوم و سایر مذاهب، نمی توان به سادگی از کنار مفهوم اساسی تعریف دین و محور مقدس آن رد شد. برای تدریس مفاهیم دینی به کودکان باید از ابتدا دیدگاه صحیح نسبت به دین را آموخت. ریشه‌ی بسیاری از مشکلات و شبهات جوانان و نوجوانان در همین برداشت‌های غلط و التقاط های وارد شده در دین است. امروزه مشکل اصلی جامعه ما التقاط در دین است. التقاط یعنی آمیختن حق و باطل و عرضه باطل با ظاهری حق نما. یا به عبارت دیگر التقاط در دین یعنی عرضه نظرات شخصی با نام دین. موضوعی که دکتر علیرضا مؤذن در کتاب محور مقدس به طور مفصل به آن پرداخته است. از اهداف مهم مجموعه چهار جلدی محور مقدس، «شناسایی التقاط های بزرگ و رایج اعتقادی» است. دکتر مؤذن ورود روانشناسان به تعریف دین با رویکرد کارکردگرایانه را این گونه نقد می‌کند: «در دانشکده‌های روان شناسی و علوم تربیتی، کلام امثال فروید و یونگ و پیاژه تبدیل به صل الخطاب گردیده، در حالی که اگر دین در این حوزه نظری بدهد، محلی از اعراب ندارد!» ... «کسانی که خود را سخنگوی خدا می‌بینند، ابتدا با یک نگاه برون دینی و کارکرگرایانه دنیوی، دست به تعریف خودساخته‌ای از دین خدا می‌زنند و سپس بر اساس آن تعریف، یک بنای غلط ساخته و پرداخته، در نهایت نتیجه می‌گیرند که مثلاً حکم حجاب یا قصاص را از منظومه دستورات دینی باید حذف کرد یا تغییر داد!»

در کانون فرهنگی بصائر، دوره آموزشی محور مقدس به همین موضوع مهم و پایه‌ای پرداخته‌است. موضوعی که اگر به درستی تبیین شود، از به وجود آمدن بسیاری از شبهات و انحرافات دینی جلوگیری می‌کند.